وانیاوانیا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

وانیا

نتیجه آزمایش

دختر نازنینم  هفته پیش جواب آزمایشت رو گرفتیم دکتر هم بررسیش کرد و  گفت : هیچ مشکلی وجود نداره ( خدای سپاس ) تنها باید کمی آب بیشر بنوشی که خودت خودکار آب زیاد می خوری هر نیم ساعت یکبار می گی " آبه َ  " و تا آب نخوری کوتاه نمیای در مورد راه نیافتادن شما هم دکتر گفته نگران نباشین ولی دروغ نمیتونم بگم من نگرانم .مادر می تونم ازت خواهش کنم دستتو از دیوار و میز و صندلی برداری و با تکیه بر از زانوانت قدم بردار ی تا من هم یک نفس راحت بکشم ، یک لحظه هم این موضوع از ذهنم خارج نمیشه دلم می خواد با کفشهای خوشگل جدیدت خودت مستقل قدم برداری امیدوارم این اتفاق به زودی زود بیفته و در واپسین روزهای زمستان دلم من رو بهاری کنی . &...
19 اسفند 1392

چهارده ماهگیت چه خبر ؟

دختر نازنینم روز پنج شنبه 17 بهمن چهارده ماهگیت تموم شد و وارد پانزده ماهگی شدی پنج شنبه صبح تصمیم گرفتم بمونم پیشت نرم شرکت آخه میدونی چند روزی هست که یک توده هوای سرد وارد کشور شده که پایتحت هم بی نصیب نمانده سرما تقریبا" غیر قابل تحمله  و ما همش مراقبیم که تو سرما نخوری ولی متاسفانه مامان سپید شما بدجوری سرما خورده پنج شنبه  و جمعه رو استراحت کردم اما بهتر که نشدم بدتر هم شدم  شنبه هم سرکار نرفتم رفتم دکتر  ولی چون شما شیر مادر میل میکنید پزشک من رو از مصرف داروی شیمیایی منع کرد و دستور استفاده از یک بخور گیاهی  ( گل بابونه آنتی بیوتیک - گل بنفشه آنتی هیستامین - گل ختمی آرام بخش ) رو به من داد این بخور ...
10 اسفند 1392

آزمایش +check up

دختر مه رویم دوشنبه 28 بهمن من و بابا حمید شما رو بردیم CHECK UP چهارده ماهگی دکتر لاهیجی بعد ار معاینه تو تشخیص داد که همه چیز مرتبه البته بماند که بلوایی به پا کردی برای یک معاینه ساده ، در مورد راه رفتن تو هم مجددا" لگن و پاهای تو را بررسی کرد طبق گفته ایشون مسئله ی خاصی نیست ولی احتمال داره ویتامین D شما کمی کم باشه که ارتباط مستقیم با راه رفتن داره و نیاز به آزمایش داشتی روز جمعه برای نمونه گیری رفتیم بیمارستان انگار کاملا" متوجه بودی که اتفاقاتی در پیش هست محکم چسبیده بودی به من لحظه ای هم از بررسی اوضاع غافل نمیشدی حتی پلک هم نمیزدی کارهای پذیرش آزمایشگاه رو انجام دادیم وسایل نمونه گیری تحویل شد و ما رو به بخش اطفال ارجاع دادن . وقتی...
10 اسفند 1392

13 ماهگیت چه خبر بود !

وانیا دختر عزیزم خیلی وقت بود که برات مطلبی ننوشتم ولی دوست ندارم لحظه ای به ذهنت خطور کنه که من درگیرت نیستم . هر لحظه و هر جا به یادت هستم . شاید دلت بخواد  از اوضاع و احوال خودت بدونی تو این مدت جالبترین اتفاق حرف زدن تو هستش خصوصا" کنجاویت که به زمین و زمان اشاره می کنی و خیلی زیبا می گی " این چیه " تا که کت صورتی و کفشاتو میبینی می گی دَدَر بابا حمید و دایی جوون و پاپا بزرگو را خیلی دلنشین صدا می کنی راستی 2 تا مروارید جدید تو دهنت سر دراورده  نون خوردنت نگو که حیرونم کرده پاپا بزرگ سر غذا برات نون رو ریز ریز میکنه تو هم یکی یکی برمیداری میخوری . راستی ماهی به لیست غذا هایی که دوست داری اضافه شده  به راحتی میل میکنی از ای...
21 دی 1392

مبارک مبارک تولدت مبارک

وانیا دختر مه رویم دقیقا" ١٧ آذر ١٣٩١ ساعت ١١:٢٠ بدنیا اومدی یعنی کمتر از ٢ ساعت مونده تا زمان دقیقه تولدت لحظه های وداع با فرشته های مهربونه . عزیزم  از طرف من ازشون تشکر کن که بالهای تو رو قیچی کردن و به زمین فرستادنت .  قول میدم تو این هفته حتما" یک گزارش مصور از روز و شب تولدت بنویسم .   می خوام چند تا تشکر کنم اول از مامان فرزان که اگه نبود واقعا"‌نمی دونم تکلیف من و این دختر چی میشد ؟ دوم از پدر مهربونم که از ساعتهای اول تو جزئی ترین تا سخترین کارها به ما یاری داد . سوم از خواهر و برادر خوبم که تو  لحظه های غم وشادی کنار مون بودن و بهمون مدد دادند . و در پایان از همسر عز...
17 آذر 1392

روز شمار تولد

دختر مه رویم کمتر از یک هفته به روز تولدتو مونده برنامه ریزی نکردیم شاید بگی چه مامان و بابای بی احساسی ولی بزرگ میشی و متوجه روحیات من و بابا حمید میشی هیچ وقت عادت نداریم واسه مناسبتهای خاص دچار نگرانی و شتابزدگي بشیم معمولا" هم خوب برگزار میشه البته که تولد تو مصادف با ماه صفر شده ، معمولا" عرف که ایرانی ها تو ماههای محرم و صفر هیچ جشنی ترتیب نمی دن ولی مطمئنم  لحظه های خوب و به یاد موندنی  در روز تولد داشته باشی . دخترم عاشقتم که انتفدر با شعوری بهت می گم بوس ، بوس میکنی هر کی می گه من رفتم بای بای میکنی . دیروز مامان فرزان و پاپا بزرگ میخواستن ظهر برن خرید تو رو آوردن رسوندن شرکت پیش من اولین باری بود که می...
11 آذر 1392

حال و روز دختر گلم

دختر مه رويم  اين روزها تو شاد و شنگول به دنبال مکاشفه همه چيز و همه کس  ، اگه بخوام از توانايي هات بگم کامل ميشيني و بلند ميشي  ، ميتوني از مبل بگيري و بایستي حرف زدن و ارتباطات بر قرار کردن را با ديگران خيلي دوست داري البته فقط دورا دور تو بغل افرادي که کم مي بینیشون نمیری یا اگر بري گريه ميکني !!!!!!!!  . کلماتي که بلدي بگي " بابا "  " ماما" " مَمَ " " بخ بخ " = به به  باي باي مي کني خيلي خوشگل ،   هر وسيله اي که بر مي داري اول کاملا" بررسي ميکنی کمتر پيش مي آيد وسایل رو بخوري  عاشقتم که انقدر تو باهوشي . خيلي زيرک  و خانوم  عزيز دل من عزيز دل بابا حميد ا...
20 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به وانیا می باشد